ضمن آموختن این واقعیت به بچه ها، که آنها قابلیت و قدرت انتخاب دارند، سعی کنید این قابلیت را در تمام ابعاد زندگی آنها گسترش دهید. به آنها کمک کنید تا مسئولیت تندرستی و بیماری خود را به عهده بگیرند و به آنها بقبولانید که بیمار شدن هم نتیجهٔ انتخابی است که آنها می کنند .بچه ها هروقت اراده کنند می توانند احساس کسالت و خستگی نمایند. بیمارگونه فکر کردن، خودش یک انتخاب به شمار میرود. افسردگی، تشویش، فشار روحی و مشکلاتی که ما در روابطمان با اطرافیان داریم، همه ارتباط با انتخابی دارد که در زندگی می کنیم. هر چقدر به بچه ها کمک کنید خود را کمک کرده اید که حاکم بر دنیای درون خود باشند. داشتن این توانایی که به خود بگوبیم من مسئول این کار بودم، یعنی آزاد بودن در عدم انتخاب افکار و اعمال خود مخرب در آینده.
حق انتخاب مسئولیت پذیری را بالا میبرد
بچه ها را طوری می توان تربیت کرد که این باور در آنها تقویت شود که در درون آنها، نبوغ و تواناییهای بالقوه نامحدودی آرمیده است، و اینکه، آنها هرچه آرزو داشته باشند می توانند مجسم و تصور کنند. شما قلباً آرزو دارید که بچه هایتان به منزله یک انسان، به طور کامل حاکم بر افکار و احساسات خود باشند، چون اگر مهار و اختیار خود را به دیگران بسپارند در حقیقت به اسارت آنها در آمده اند، و چیزی به عنوان بردهٔ سازش پذیر وجود ندارد. بچه ها در ابتدا از مختار بودن و حس انتخاب داشتن چندان استقبال نمی کنند چون اگر شخصاً مسئولیت اعمال خود را بر عهده گیرند، دیگر نمیتوانند دیگران را مسئول مسائل و مشکلات خود بدانند. اگر کودکی از فحاشی و بد زبانی پدر در خشم است، و شما نسبت به بچه دلسوزی کرده و این طور موقعیت را توجیه می کنید که پدر، مردی ظالم و متعدی است و خاصه وقتی در مشروب خوری زیاده روی می کند، شروع به بدزبانی می نماید، در واقع علت و ریشه عصبیت را متوجه رفتار پدر می سازید، و این به بچه دستاویزی می دهد که احساس بد و ناخوشایندی داشته باشد. عمل شما ضمناً مانع از آن می شود که راه حلی برای غم و اندوه خود پیدا کند، چون پدرش احتمالاً نه حاضر است مشروب خواری خود را رها کند و نه از عیبجویی پسرش دست بردارد.
افراد مسئول انتخاب های خود هستند
به بچه های خود بیاموزید دست آنها برای انتخاب باز است. البته باید قبول کرد که این کار مشکلی است ولی باز یک انتخاب است. بچه ها لازم است بدانند که در موقعیت های سخت و ناخوشایند میتوانند روی افکار و اندیشه های درونی خود کار کنند، و چاره ای بیندیشند مثلا در مثال بالا با توسل به چارخه اندیشی ، سخنان توهین آمیز پدر را به چیزی جدا از غم و نومیدی مبدل سازند.شما در لحظاتی که پدر با صدای بلند بر سرتان فریاد میکشد، میتوانید چیزی کاملاً متفاوت به خود تلقین کنید، یادتان باشد که این مسئله اوست، ولی وقتی شما از رفتار او عصبانی می شوید، یعنی پذیرفته اید که حق با اوست یا قبول دارید که مستحق تحقیر و توهین هستید. بدین ترتیب به عقیده او در مورد خودتان بیش از عقیده ای که شخصاً به خود دارید، ارج گذاشته اید. چطور است که به مجرد شروع پرخاشهای پدر، رفتار دیگری را در پیش بگیرید. شاید بتوانید این توهینها را جایی در زوایای قلبتان پنهان سازید که آنقدر برای شما گران و سنگین تمام نشود. این مسئله واقعاً مهم و حیاتی است که کودکان از خردسالی یاد بگیرند که مسائل را به گونه ای نظیر آنچه در بالا گفته شد برای خود توجیه کنند. آنها باید بیاموزند که حق انتخاب دارند. هرقدر هم که رفتار کسی نسبت به آنها زشت و توهین آمیز باشد، لیکن، این برداشت. آنها از رفتار طرف مقابل است که سبب خشم و عصبانیت آنها می شود، نه خود رفتار به تنهایی.
تسلط بر احساسات را به کودک بیاموزید
بر اساس گفته های این مطلب از مجله برفانک به بچه ها بیاموزید کوشش کنند تا بر افکار و احساسات خود تسلط داشته باشند، و سعی کنید به آنها بفهمانید که همیشه این اختیار و توانایی را دارند آن طور که اراده کنند بیندیشند، و ضمناً شما همواره همراه آنها هستید تا برای گذشتن از جاده استقلال و آزاد اندیشی به آنان کمک کنید. در غیر این صورت، آنها برای یک عمر قربانی افکار، احساسات و رفتار دیگران خواهند بود. چنانچه بتوانید به بچه ها بفهمانید که آنها این اراده و اختیار را دارند تا بر دنیای درون خود، از جمله احساسات و عواطف خود حکومت کنند، در آن صورت موفق شده اید تا ایشان را به سوی آزادی و استقلال فکری سوق دهید و از انها انسانی بسازید که از درون هدایت می شود و تحت تاثیر عوامل بیرونی نیست. یادتان نرود که همین از درون هدایت شدن محور اصلی خود فرهیختاری و موفقیت در به انجام رساندن هدفهای شخصی است.
منبع:https://www.barfanak.com